چکیده ای از میم

فقط برای خودم

چکیده ای از میم

فقط برای خودم

انگار تابستون رو گذاشتن رویِ دور تند!! اما نمیدونم چرا با این همه تندی و سرعت ؛ چرا بعضی روزها اینقدر کُند میگذره :/ مسخره‌تر از این تابستون نداشتم ://

همیشه دوست داشتم که به خیالاتم برسم ولی هیچ وقت اینطور نشده ... حس میکنم این خیالات بلایی شده اند برای دنیا و آخرتم ... خدایا کمکم کن ...

حالم خوب است! هرچقدر هم که امتحانات اذیت کنند اما من حالم با خدایم خوب است ... من حالم در یک نیمه شب خیلی خوب است ... خدایا ممنونم...:)
خداوندا! من خودم هم خسته ام از این همه تصور و خیال ... خیالی که در عمل آنقدر لنگ میزند ... عملکردم صفر است اما فکر کردنم 20!
خدای من! تا وقتی که اینچنین است ، این خیالات چه سود؟ این ها حس های خوبی هستند، ولی چه سود؟ چه سودی دارد وقتی نمیتوانم ... وقتی اراده ام هم ضعیف است ...
در خواهر امام رشت؛ ستایش و نیایش را جلویم قرار میدهی که چه کنم! وقتی روابطم صفر است! وقتی حرف زدنم را هم بلد نیستم
لطفا راه را نشانم بده! اصلا مرا وارد راه کن ... خودت یارم باش ... تشکر...
+ حالا خداوندا! منظورم هم کاملا این نبود که کلا آنها را از بین ببری ... اتفاقا خیلی  دوست دارم از این موقعیت ها را زیادتر کنی ... آنقدر زیاد که بالاخره در یکی از آنها موفق شوم ؛ یعنی خودت طوری کمکم کنی که بتوانم ... 
خدایا ... شرمنده ام که چندین و چند ماه ، چندین و چند سال چیزی را خواستم که تو ؛ بزرگ عالم به صلاحم ندیده بودی ... چیزی را دوست داشتم که تو در آن شری دیده بودی ... چیزی را تصور میکردم که تو در حقیقت منعم میکردی ...
خدایا شرمنده ... باید به سلیقه ات احترام بگذارم حتی اگر شده با نابود کردنِ رویاهایم ؛ خیالاتم و در نهایت همه آرزوهایم ... خودت راه را نشانم بده ...

و معصومین چه حقیقتِ بزرگی ان ... و چه و انبیاء چه حکمتی و عظمتی در اونا نهفته است .... و حضرت زهرا(س) بزرگترین حقیقتِ مطلق ... و چه نادانیم ما که برای پیدا کردن آرامش به انواع و اقسام موسیقی و ... پناه میبریم در حالیکه آرامشِ واقعی نزد خدا و ائمه است و بس .... و چقدر احمقم من که دور شدم و دور بودم البته .... 

در اسفند هرکاری میخواهید انجام دهید ولی امتحان نگیرید!
نمیدانم ... شاید صلاحم نبود ... شاید تقدیر چیز دیگریست و یا سرنوشتم اقتضا میکند که "او" در زندگی ام نباشد ... نمیدانم نفعم چیست و ضررم کجا!
نمیدانم
گیجم ولی دوست دارم .... این بار میدانم! میدانم چرا دوست دارم ... این علاقه مفرط من به داشتن"او" از جایی نشأت گرفته ... ولی باز نمیدانم از کجا! ولی میدانم که دوست داشتم باشد ...
نیست و این نبودن جبرانی ندارد ...
دیروز امتحان ریاضی ای رو دادم که بیشتر سوالاش مثل کتاب بود و منم فقط یه جای خالی رو که اونم از متن کتاب بود اشتباه نوشتم که میشه نیم نمره :( خدا کنه غلطای مسخره و الکی نداشته باشم ...
بین همه این استرسها لیگ علمیهم اومده وسط! که همه مدرسه انتظار دارن تیم پنج نفره ما مقام بیاره! دو بدبختی وجود داره: یکی اینکه این برای اولین باره که اجرا میشه و دومی اینه که تیزهوشانم داره با ما رقابت میکنه! یعنی بدبختیه تمام! تیزهوشان کجا و ما کجا!!!!
+خدا رحمتمون کنه ...
وبلاگی دارم به زیبایی هر چه تمام تر ...
خواننده هایی دارم هریک نویسنده ای و هر نویسنده ای دارای نوشته های بکر تر از دیگری!
ولی ...
نمیشود ...
اینجا ؛ مینویسم تا شاید در آینده ای دور گنجینه ای شود از خصوصی نوشت ها ...